شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ |۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 14, 2024

امام على‏ عليه‌السلام در جاى جاى نهج‏البلاغه سخنانى نغز و آموزنده درباره جنگ يا صلح مطرح كرده و راهى بسيار روشن، هماهنگ با عقلانيت ناب و وجدان‏پسند و جهان‏بينى الهى مطرح كرده است. جنگ و صلح در حقيقت دو مسأله است: يكى جنگ؛ حكمت؛ فوايد و مضار آن، ديگرى مسأله صلح.

آیت‌الله احمد بهشتی در مقاله‌ای تحت عنوان «صلح در نهج‌البلاغه» مفهوم صلح، آثار مثبت آن و دیگر ره‌آوردهای آن را تبیین کرده است.

 نهج‏البلاغه دريايى است پهناور و اقيانوسى است ژرف و جهانى است بى‏كران كه مى‏توان با تدبر در خطبه‏ها و نامه‏ها و كلمات قصار آن، مطالبى ناب و انسان‏ساز در زمينه اخلاق و سياست و تربيت از آن استنباط و استخراج كرد.

این كتاب مستطاب، هم درس جهان‏بينى مى‏دهد و هم درس ايدئولوژى. مطالب عميق آن از سطح ملت‏ها و امت‏ها فراتر و گسترده‏تر و در حقيقت جهانى و جاودانى است. هر انسانى از هر نژادى و پيرو هر كيش و آيينى مى‏تواند از آن بهره‏مند شود. آرى كتابى است انسانى و غيرقابل نسخ و كهنگى‏ناپذير.

 یكى از مسايل مورد ابتلاى بشر در تمام ادوار تاريخ، مسأله جنگ و صلح است. بعد از اين هم بشر با اين مسأله درگير خواهد بود. امام على‏عليه السلام در جاى جاى نهج‏البلاغه سخنانى نغز و آموزنده درباره جنگ يا صلح مطرح كرده و راهى بسيار روشن، هماهنگ با عقلانيت ناب و وجدان‏پسند و جهان‏بينى الهى مطرح كرده است. مسأله جنگ و صلح در حقيقت دو مسأله است: يكى مسأله جنگ و حكمت و فوايد و مضار آن و ديگرى مسأله صلح.

 همان‏گونه كه از عنوان بحث پيداست، بحث ما درباره مسأله صلح است و مى‏خواهيم با سير و سياحتى در فضاى ملكوتى نهج‏البلاغه اين مسأله را در ابعاد مختلف بررسى كنيم.

  يكى از مسايل مورد ابتلاى بشر در تمام ادوار تاريخ، مسأله جنگ و صلح است. بعد از اين هم بشر با اين مسأله درگير خواهد بود. امام على‏عليه السلام در جاى جاى نهج‏البلاغه سخنانى نغز و آموزنده درباره جنگ يا صلح مطرح كرده و راهى بسيار روشن، هماهنگ با عقلانيت ناب و وجدان‏پسند و جهان‏بينى الهى مطرح كرده است. مسأله جنگ و صلح در حقيقت دو مسأله است: يكى مسأله جنگ و حكمت و فوايد و مضار آن و ديگرى مسأله صلح.

*مفهوم صلح

 پيداست كه صلاح در برابر فساد است. در عرف همه ملت‏ها، انسان‏ها به صالح و فاسد تقسيم مى‏شوند. همگان معتقدند كه اشخاصى كه گرفتار ارتكاب منكراتند، فاسد و تبهكار؛ و اشخاصى كه از منكرات پرهيز مى‏كنند، صالح و شايسته‏اند. هرچند كه ممكن است درباره اين‏كه چه كارهايى منكر است با يكديگر اختلافاتى داشته باشند.

همچنين اصلاح در برابر افساد است. اصلاح و افساد يا فردى است يا اجتماعى. فرد فاسد مى‏تواند خود را اصلاح كند يا اين‏كه زير نظر يك راهنما و مراد و مرشد و با به كارگيرى دستورهاى او اصلاح شود. اصلاحات اجتماعى توسط رهبران دلسوز و فرهيخته و مبارز صورت مى‏گيرد. هرگاه ميان دو كس يا دو گروه اختلاف يا جنگ باشد، فرد يا افراد بايد وساطت كنند و آن‏ها را اصلاح دهند.

 مصالحه؛ عملى است كه براى رفع اختلاف ميان دو كس يا دو گروه انجام مى‏گيرد. اهل لغت و فرهنگ‏نويسان زبان عربى مى‏گويند:

 »صِلاح ،به كسر، مصدر مصالحه و اسم مصدر آن، صلح و مذكر و مؤنث آن يكسان است. مانند صلح حديبيّة(1)»در فرهنگ‏هاى فارسى، صلح را به معناى سازش و آشتى آورده‏اند(2).

* فلسفه صلح

آيا در زندگى بشر اصالت با جنگ است يا با صلح؟ اگر اصالت با جنگ است صلح، فرعى است و تنها در حال اضطرار بايد به آن تن داد و اگر اصالت با صلح است جنگ؛ امرى فرعى و اضطرارى است و تنها بايد در حال ضرورت به آن تن داد و آثار و عواقب تلخ آن را متحمل شد. هرچند ممكن است فوايد و ثمرات شيرينى هم داشته باشد. گفته‏اند: »صبر تلخ است وليكن بَرِ شيرين دارد«. جنگ نيز به خاطر قتل و ويرانى تلخ است ولى ممكن است »بَرِ« شيرين داشته باشد.

نظام برخى از تفكرات اجتماعى به سوى جنگ‏طلبى و اصالت دادن به جنگ گرايش داشته است. ماكياولى ايتاليايى معتقد بود كه: »در سياست فقط بايد به هدف توجه داشت و نبايد گذاشت كه پيش داورى‏هاى اخلاقى در آن تأثير نمايد«. او با نوشتن كتاب هنر جنگ، روحيه ستيز و پرخاشگرى و خشونت را به مردم القا مى‏كرد. امروز ماكياوليسم به معناى »ناديده گرفتن و زيرپاى گذاشتن تمام اصول اخلاقى تعبير مى‏شود«.

فاشيسم نيز ادامه‏دهنده راه ماكياوليسم است. هر برنامه‏اى كه به منظور برپا كردن تمركز حكومت ملى مطلقه با سياست و روش خشك و خشن ملى باشد و براى عملى كردن آن رژيم در زمينه‏هاى صنعتى، كارخانه‏اى، تجارى و مالى همراه با زور و تعدى نسبت به مخالفان طرح‏ريزى شود و به اجرا در آيد، فاشيسم ناميده مى‏شود(3). موسولينى در ايتاليا حزب فاشيست‏ها را تأسيس كرد.

آيا آن گونه كه در مرام‏نامه‏ها و فلسفه‏هاى فاشيستى آمده »انسان گرگ انسان است« يا آن گونه كه سعدى شيرازى با الهام از روح تعاليم اسلامى گفته كه انسان غمخوار انسان است:

 بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

 چو عضوى به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

 تو كز محنت ديگران بى‏غمى

نشايد كه نامت نهند آدمى

 صلحى كه خردمندانه و خداپسندانه باشد و پشيمانى نياورد، خير؛ و خلاف آن شر است. در نظام سياسى و اجتماعى علوى همان‏گونه كه اصالت با صلح است نهادهاى صلح‏آفرين هم اصالت مى‏يابند. به همين جهت است كه جايگاه بازرگانان و صنعت‏گران در نظر آن امام همام ارتقا مى‏يابد و درباره‏شان مى‏فرمايد:

»إنّهم سِلمٌ لا تُخاف بائقَتُهُ و صلحٌ لا تُخشى غائلتُهُ(4)همان، نامه 5) .53)

  قرآن كريم مى‏فرمايد: »الصلحُ خيرٌ(6)». اين يك قاعده كلى است هر چند كه در مورد صلح و صفاى زن و شوهر ذكر شده است.

اگر سازش و آشتى -به شرطى كه بخردانه باشد-، خير است معلوم مى‏شود كه جنگ‏افروزى و آتش‏بيار معركه جنگ شدن، شر است. اگر رقيب -اعم از اين كه فرد باشد يا جمع- آماده صلح است، نبايد جنگ‏طلب بود. همگان بايد اهل خير و صلاح باشند نه اهل شر و فساد. به همين جهت است كه امام على‏عليه السلام در فرمان مالك اشتر مى‏نويسد:

  »و لا تدفعَنَّ صلحاً دَعاكَ إليهِ عدوّكَ للَّهِ فيهِ رضاً(7).

 صلحى كه رضاى خدا در آن است و دشمن تو را به آن فرامى‏خواند، رد نكن.

حضرتش در وصيت‏نامه خويش به فرزندان و بستگان و همه نسل‏ها -به‏ويژه حسنين- فرمود:

»أوصيكما و جميع وُلدى و أهلى و مَن بلغه كتابى بتقوى اللَّه و نظم أمركم و صلاح ذات بينكم(8)»

 شما و همه فرزندان و بستگان و هر كه را كه نامه‏ام به او برسد به تقوا و نظم و اصلاح ذات البين سفارش مى‏كنم.

 سپس از پيامبر بزرگ اسلام نقل كرد كه فرموده است:

»صلاح ذات البين أفضل من عامّة الصلاة و الصّيام(9)»

اصلاح دادن ميان مردم از همه نمازها و روزه‏ها برتر است.

 صلحى كه خردمندانه و خداپسندانه باشد و پشيمانى نياورد، خير؛ و خلاف آن شر است. در نظام سياسى و اجتماعى علوى همان‏گونه كه اصالت با صلح است نهادهاى صلح‏آفرين هم اصالت مى‏يابند. به همين جهت است كه جايگاه بازرگانان و صنعت‏گران در نظر آن امام همام ارتقا مى‏يابد و درباره‏شان مى‏فرمايد:

 »إنّهم سِلمٌ لا تُخاف بائقَتُهُ و صلحٌ لا تُخشى غائلتُهُ(10)»

آن‏ها سليم‏النفس مى‏باشند كه از خطر آن‏ها بيمى نيست و صلحى هستند كه از غائله و طغيان آن‏ها ترسى نيست.

 امام على‏عليه السلام براى بيدار كردن انسان‏ها و هشدار دادن به سياستمداران و زورمندان و فرماندهان و زمامداران، نه‏تنها فلسفه عالى صلح را مطرح مى‏كند، بلكه به بيان فوايد و آثار خير آن مى‏پردازد، تا اخلاق صلح‏جويى و آشتى‏پذيرى را بر كرسى نشاند، و رذيلت و پليدى و زشتى جنگ‏جويى و آتشى‏ناپذيرى را براى همگان نهادينه گرداند.

* فوايد صلح

كارى كه در ذات خود، خير، عقلانى و خداپسندانه است، فايده دارد و كارى كه در ذات خود شر و غيرعقلانى و شيطانى است، ضرر دارد. هر انسانى ذاتاً طالب نفع، و فايده است هر چند ممكن است در تشخيص نفع و فايده دچار اشتباه گردد و ضرر را به جاى نفع و نفع را به جاى ضرر گذارد.

 آن‏هايى كه آتش‏افروز جنگ و فساد و نزاع مى‏شوند، به گمان خود نفع مى‏برند؛ حال آن‏كه در واقع زيان مى‏بينند، و هنگامى كه سرشان به سنگ مى‏خورد، پشيمان مى‏شوند.

 امام على‏عليه السلام براى بيدار كردن انسان‏ها و هشدار دادن به سياستمداران و زورمندان و فرماندهان و زمامداران، نه‏تنها فلسفه عالى صلح را مطرح مى‏كند، بلكه به بيان فوايد و آثار خير آن مى‏پردازد، تا اخلاق صلح‏جويى و آشتى‏پذيرى را بر كرسى نشاند، و رذيلت و پليدى و زشتى جنگ‏جويى و آتشى‏ناپذيرى را براى همگان نهادينه گرداند.

او پس از آن‏كه كارگزار متعهد و لايق خود را به صلح خداپسندانه ترغيب مى‏كند، بى‏درنگ به بيان آثار و فوايد ميمون و مبارك آن مى‏پردازد، و با ذكر سه فايده، به صلح؛ قداست و اصالت مى‏بخشد.

الف. فإنَّ فى الصُّلح دعَةً لِجُنودكَ(11)

در صلح و آشتى آسايش لكشريان توست.

ب. و راحَةً مِن هُمُومِكَ.

در صلح و آشتى آسايس و آرامش از غم‏ها و اندوه‏هاى توست.

جنگ؛ براى زعماى ممالك، تنها هزينه جانى و مالى ندارد، بلكه افكار آن‏ها را آشفته مى‏كند و آسايش و آرامش را از آن‏ها مى‏گيرد، و بر همّ و غم و غصّه آن‏ها مى‏افزايد. اگر جنگى منتهى به شكست شود، چه‏قدر غم‏بار است؟! اگر جنگى منتهى به شكست نشود، چه‏قدر هزينه جانى و مالى دارد. هم شكست، خسارت دارد، هم پيروزى. شايد آن‏هائى كه شكست مى‏خورند، هرگز نتوانند تجديد قوا كنند. آيا اين؛ غصّه ندارد؟! آن‏هائى كه پيروز مى‏شوند، جشن مى‏گيرند و شادى مى‏كنند، ولى هنگامى كه مى‏بينند، نيروهائى ارزنده را به قربانگاه فرستاده‏اند، و اموال و پول‏هاى بسيارى را تلف كرده‏اند، بايد غصه بخورند! به شادى ظاهرى و تصنّعى نبايد چشم دوخت! بايد به غم و اندوهى نگاه كرد كه چهره زشتش را پشت هلهله‏ها و شادى‏هاى ظاهر و خنده‏هاى گريه‏آور پنهان كرده است.

 آن‏كه آتش‏افروز جنگ نيست و گرفتار جنگ تحميلى شده، چندان غمگين نيست، خواه شكست بخورد و خواه پيروز شود. او به وظيفه انسانى و خدائى خود عمل كرده و به دفاع از جان و مال و ناموس پرداخته و به انسان‏ها درس شرف و غيرت و عزت داده است، ولى آن‏كه آتش‏افروز جنگ است، همواره مورد ملامت است. حتى پيروزيش هم شكست است و همواره انسان‏هاى آزاده او را ملامت مى‏كنند.

ناامنى موجب بى‏كارى و گرانى و سرگردانى و پريشانى مردم مى‏شود. در جامعه‏اى كه امنيت نباشد، ركود فرهنگ و اخلاق و معنويت قطعى و حتمى است.

ج. و أمناً فى بِلادِكَ

 مردمى كه از امنيت محرومند، از كاروان رشد و پيشرفت و ترقى عقب مى‏مانند و نمى‏توانند آن‏گونه كه بايد و شايد از استعدادهاى مادى و معنوى خود بهره‏مند شوند.

 ناامنى موجب بى‏كارى و گرانى و سرگردانى و پريشانى مردم مى‏شود. در جامعه‏اى كه امنيت نباشد، ركود فرهنگ و اخلاق و معنويت قطعى و حتمى است.

  امنيت، در سايه صلح به بار مى‏نشيند. هنگامى كه عفريت جنگ بر مردم سايه مى‏افكند، جان و مال و ناموس و همه هستى ايشان آسيب مى‏بيند.

جوانانى كه بايد با فراگيرى دانش و تجربه، آماده خدمت و اداره مملكت شوند، راكد و عاطل و باطل مى‏مانند.

 سلامت جسم و جان مردم، معلول امنيت، و امنيت معلول دورانديشى و بردبارى رهبران و زمامداران ايشان است، و اگر رهبران و زمامداران و فرماندهان، از عقل معاش و معاد محروم باشند، انسان‏هاى زيردست و رعايا و ملل را به سوى نابودى و دره هلاك سوق مى‏دهند.

 نتيجه جنگ افروزى، فساد و هلاك حرث و نسل است. از نظر قرآن آتش افروزان جنگ »أَلَدُّ الخِصام«(12) شمرده مى‏شوند.

از اينجا حكمت جنگ‏هاى مكتبى و خداپسندانه هم روشن مى‏شود. جنگى كه براى دفع و رفع فساد و فتنه و ناامنى و تهاجم و غارت و سفاكى است، مقدس است و انبياء الهى و پيروان راستين آن‏ها پرچمدار و پشتيبان و فرمانده آن بوده‏اند، از اين‏رو قرآن كريم مى‏گويد:

 »وَ ما لَكُم لا تُقاتِلوُنَ فىِ سَبيلِ اللّهِ وَ المُستَضعَفينَ مِنَ الرِّجالِ و َ النِّساءِ وَ الوِلدانِ الَّذينَ يَقوُلوُنَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِهِ القَريَة الظّالِمِ أَهلُها...«(13)

چرا در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و كودكان مستضعفى كه مى‏گويند: پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستمكارند، خارج گردان.....

جهاد مقدس و دفاع راستين مردان خدا جنگيدن در راه دفع فتنه و بستن گلوگاه حياتى فتنه‏جويان است. مخاطب راستين قرآن اينانند كه مى‏گويد:

  »قاتِلوُهُمْ حَتّى لا تَكوُنَ فِتنَةٌ وَ يَكوُنَ الدّينُ كُلُّهُ لِلّهِ، فَإنِ أنتَهَوا فَإنَّ اللّهَ بِما يَعمَلوُنَ بَصيرٌ«(14).

»با فتنه‏جويان بجنگيد، تا فتنه‏اى برجاى نماند، و آيين و كيش آرامش‏بخش همگان، دين خدا گردد. اگر دست از فتنه و آشوب بردارند و به راه راست آيند، خدا به كردارشان بينا و بصير است«.

 اگر در دوران خلافن عدل علوى، مردم اطاعت مى‏كردند، و امام على را تنها نمى‏گذاشتند، بُسر بن ارطاة، چنگيزوار به جان مردم مدينه و مكه و طائف و صنعاء نمى‏افتاد، و كشتار و غارت به راه نمى‏انداخت، و حتى دو كودك معصوم عبيدالله بن عباس را سر نمى‏بريد، و مادر غمديده آن‏ها در به در نمى‏شد و بر معابر نمى‏ايستاد و ديوانه‏وار از عابران سراغ فرزندانش نمى‏گرفت و قلمرو حكومت خليفه راستين پيامبر دچار آشوب و ناامنى نمى‏شد(15). و حضرتش با دلى آكنده از غم و غصه براى خون‏هاى بى‏گناهى كه ريخته مى‏شد و اموالى كه به غارت مى‏رفت، نمى‏فرمود:

  امنيت، در سايه صلح به بار مى‏نشيند. هنگامى كه عفريت جنگ بر مردم سايه مى‏افكند، جان و مال و ناموس و همه هستى ايشان آسيب مى‏بيند.

 جوانانى كه بايد با فراگيرى دانش و تجربه، آماده خدمت و اداره مملكت شوند، راكد و عاطل و باطل مى‏مانند.

   »ما هِىَ إلاّ الكوُفَةُ أَقبِضُها وَ أَبسُطُها، إن لَم تَكوُنى إلاّ أَنتِ، تَهُبُّ أعاصيرُكِ، فَقَبَّحَكِ اللّهُ«(16).

  »مرا جز كوفه نيست كه آن را قبض و بسط مى‏كنم. اگر -اى كوفه- مرا جز تو نباشد كه گردبادهاى فتنه و فساد از تو برمى‏خيزد، خدايت زشت و ويران كند!«.

و هنگامى كه سفيان بن عوف بر شهر انبار يورش مى‏برد و برخى از همراهان غارتگرش دست‏بند و گوشواره و خلخال زنى غير مسلمان و زنى مسلمان را مى‏كَند و خبر آن به حضرت مى‏رسد، مى‏فرمايد:

»لَو أَنَّ أمرَءً مُسلِماً ماتَ مِن بَعدِ هذا أَسَفاً ما كانَ بِهِ مَلوُماً، بَل كانَ بِهِ عِندى جَديراً«(17)

 »اگر مرد مسلمانى بعد از اين حادثه از غصه بميرد، مورد ملامت نيست؛ بلكه نزد من به مردن سزاوار است«.

  سركوب طغيان‏گرى چون معاويه -كه شيوخ معتزله او را اهل زندقه شمرده‏اند(18). و مادرش از زنان بدكار مكه بوده)همان، ص340)- هيچ راهى جز جنگ و جهاد نداشت؛ از اين‏رو امام على‏عليه السلام مى‏فرمود:

 »اُغزُوهُم قَبلَ أَن يَغزوُكُم، فَوَاللّهِ ما غُزِى قَومٌ قَطُّ فى عُقرِ دارِهِم إلاّ ذَلّوُا«.

  »پيش از آن كه با شما بجنگند، با آنها بجنگيد. به خدا هيچ قومى در خانه‏هاى خود گرفتار جنگ نشدند، مگر اين كه خوار و ذليل شدند«.

 آرى نبرد در راه آزادى جان و مال و ناموس و اعتقاد دينى مردم، جهاد راستين و راه و رسم اولياء و باب بهشت و لباس تقوا و زره و سپر محكم و مستحكم خداست.

چنان نبردى مقدمه صلح راستين و محقق سازنده آثار و فوايد ارزشمند آن است.

*موانع اصلى

 صلح جويى در راه رضاى خدا يك فضيلت، و جنگ جويى در راه ارضاء هواهاى نفسانى و براى برآوردن آرمان‏هاى شيطانى يك رذيلت است. اگر ادعا كنيم كه آن فضيلت، »أم الفضائل« و اين رذيلت، »أم الرذائل« است، سخنى به گزاف نگفته‏ايم.

پی نوشت

1) الصلاح بالكسر مصدرالمصالحة و الإسم الصلح يذكر و يؤنّث و منه صلح الحُديبيّة.)محمع البحرين طريحى، ص 175).

2) فرهنگ عميد.

3) همان، ج37، ص 23.

4) نساء:128.

5) نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، نامه 53.

6) همان، نامه 47.

7) همان.

8) همان، نامه 53.

9) همان.

10) بقره، 204. »أَلَدُّ الخِصام« به كسانى گفته مى‏شود كه طرفداران سرسخت باطل و مخالف سرسخت حق مى‏باشند.

11) نساء: 75.

12) انفال: 39.

13) ابن أبى الحديد، 1962م، ج2، ص11 تا 18.

14) نهج البلاغه فيض الإسلام، خطبه 25.

15) همان، خطبه 27.

16) ابن أبى الحديد، 1962، ج1، ص336.

17) نهج البلاغه فيض الإسلام، خطبه 27.

18) همان.

مکتب اسلام

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha